نگاهی به فیلم پایان خوش» میشائیل هانکه


میشائیل هانکه فیلمسازی است که نمی توان به سادگی از کنار اسمش عبور کرد. یکی از بزرگترین سینماگران زنده دنیاست که هر بار با فیلم جدیدی مخاطبانش را غافلگیر میکند. "روبان سفید"، "بازی های مسخره"، "قاره هفتم"، "معلم پیانو"، "پنهان"، "عشق" و .
شاهکارهای این پیرمرد اتریشی است که بدون شک تاثیر زیادی بر سینمای جهان و سینماگران بسیاری بر جا گذاشته. فیلمهای هانکه به طرز آزارنده ای مخاطب را درگیر یک خشونت عریان میکند که غالبا با نماهای کند و طولانی با تاکید بر رخوت و س در فضا همراه است. شاید بتوان گفت سینمای هانکه با نوعی لذت مازوخیستی همراه است. مخاطب سینمای هانکه از خشونت صریح او در نقد انسانیت مدرن شگفت زده میشود. در عین این که آزار می بیند اما به تماشای آثار او می نشیند. مثل بازی های مسخره که در یکی از پیچیده ترین، خشن ترین و سیاه ترین تصاویر تاریخ سینما، یکی از آن دو جوان مزاحم وقتی می میرد، دیگری کنترل را برداشته و تصاویر را بر میگرداند. گویی جبر جهان بر سرنوشت ما سایه شوم مرگ افکنده و راه گریزی نیست.
این نگاه جبرگرایانه و تیره هانکه در تمامی آثار او نمایان است. و حتمن اگر مخاطب پیگیر سینمای هانکه باشید، مثل من منتظر جدیدترین فیلم او بوده اید. و احتمالا در اولین مواجهه با نام فیلم "هپی اند" به تناقض ذاتی موجود در عنوان فیلم پوزخند زده اید. هپی اند و سینمای هانکه؟ محال است.

بالاخره انتظار به پایان رسید و فیلم جدید هانکه را تماشا کردم. و باید به عنوان یک علاقمند همیشگی سینمای هانکه اعتراف کنم هپی اند به اندازه آثار درخشان سازنده اش در خلق یک تکانه قدرتمند موفق نبوده، اما همچنان اثری از هانکه است و فارغ از تعصبات یک دوستدار هانکه، فیلم او را همچنان تماشایی و قابل تامل میدانم. نماهای آغازین فیلم با استیلای دنیای مجازی بر زندگی روزمره انسان آغاز میشود و با همان آرامش آزارنده ای که از هانکه انتظار داریم به نخستین رخداد تکان دهنده اثر می رسیم. وقتی که یک ناشناس از اتفاقات روزمره خانه اش فیلم لایو می گیرد و باخونسردی تمام از ساکت کردن زنی می گوید که در تصاویر می بینیم، و حالا منتظر آمبولانس است.

بعدتر که می فهمیم راوی لحظه های آغازین، دختر بچه ای منزوی است که از پدر و مادر خود قطع امید کرده، شوکه می شویم. و هانکه مثل همیشه با صراحتی باورنکردنی فروپاشی یک خانواده را نشانمان میدهد.
در نمای بعد وارد یک عملیات ساختمانی می شویم، یک بعداز ظهر ابری. در نمایی باز شاهد فعالیت های کارگران در سایت پروژه عمرانی هستیم و صدای رادیو را می شنویم. تصویر از داخل یک دوربین نشان داده میشود که مشغول ضبط تصاویر پروژه است. و در حالی که بخشی از دیوارهای سایت فرو می ریزد، ما هنوز صدای رادیو را می شنویم که از ترافیک خیابان ها صحبت میکند.
با مقدمه ای که چنان خونسردانه در قالب تصاویری با واسطه (دوربین، شبکه های اجتماعی) از فروپاشی و مرگ سخن می گوید، به سراغ خانواده لارن می رویم. خانواده ای که از نخستین تصویر گرد همایی شان دور میز غذاخوری، سردی حاکم بر روابطشان پیداست. پدر خانواده، جورج لارن (ژان لویی ترینتینیان) که از فیلم قبلی هانکه به اثر جدیدش راه یافته، عبوس و گوشت تلخ است. پیِر نوه بزرگ خانواده و پسر آن (ایزابل هوپر) سرخورده و خشمگین از احساس حقارتی ست که همواره زیر سایه مادرش و پدربزرگش داشته. توماس (متیو کاساویتز) پسر جورج که دخترش ایو را با خود به خانه می آورد تا همراه او و همسر جدیدش زندگی کند. در ادامه به اسرار توماس پی می بریم که از طریق دخترش ایو و سرکشی در ایمیل های پدرش کشف میشود. این که توماس با یکی از دوستان خانوادگی شان رابطه جنسی پنهانی دارد.
مدیریت پروژه ساختمانی بر عهده آن و فرزندش پیِر بوده و حالا باید پاسخگوی این حادثه باشند. حادثه ای که عزت نفس پیِر جوان را بیش از پیش خدشه دار کرده.
جورج افسرده و عبوس در طلب مرگ چندباری اقدام به خودکشی میکند و هربار ناموفق است. و حالا اوست که نزدیک تر از هر کس دیگر با ایو، کوچکترین عضو خانواده ارتباط برقرار میکند و با صراحت به ایو می گوید که می داند می خواسته مادرش را بکشد. صحنه اعتراف جورج به خودکشی و اقرار ایو، همان تکانه ای است که از هانکه انتظار داریم. مرگ اندیشی و ناامیدی فیلمساز از انسان، که در تعامل کوچکترین وبزرگترین عضوهای خانواده لارن رخ می نماید.
اما آنچه این تکانه را به سرانجام درخشان شاهکارهای هانکه نمی رساند محافظه کاری او در نسبت با شخصیت های پیرامون جورج و ایو است. ایزابل هوپر، درگیر یک رابطه عاطفی با یکی از کارگزاران شرکتی است که در آن مشغول به کار است. اما غیر از مهمانی پایانی و حرکت غیر منتظره پیِر هیچ چالش عاطفی و روانی در خصوص تعامل این دو نمی بینیم. حتی رابطه توماس با کلیر که در حد چند ایمیل باقی می ماند و بعد از افشای رازش پیش ایو، دیگر اتفاقی نمی افتد.
هانکه پیش از این بارها در نقد رسانه های مجازی و اینترنتی گفته است و حالا با هپی اند به سراغ خانواده لارن و مرگ روابط انسانی در عصر جدید رفته است. اما نقد او مثل نماهای طولانی و پر از رخوتش، بیشتر ملال آور است تا تکان دهنده. 
چرخه تلاش های نافرجام جورج برای خودکشی ادامه دارد. ایو همچنان شاهد و روایتگر ملال زندگی آدمهای دور و برش است. و آن، پیِر، توماس و دیگران به روابط بیمار و زخمی شان ادامه میدهند. چه پایان خوشی!!!

قصه آفرینش: سفر بلوغ

پایان باز یک داستان خانوادگی

هانکه ,یک ,فیلم ,های ,ای ,خانواده ,که از ,است و ,است که ,یکی از ,که در ,هانکه انتظار داریم

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

معرفي خريد و قيمت يونيت دندانپزشکي دست دوم و ميني يونيت استوک مطالب اینترنتی کتابخانه چاه کور behkhazai بلاگ فایل 2 دنیای از خوشمزه ها نازی وآبجی حافظانه دانشجویان ارشد مدیریت اطلاعات دانشگاه تبریز روزنوشته های یک حافظ قرآن